آن یار...


آن یار که عهد دوستاری بشکست


می‌رفت و منش گرفته دامان در دست


می‌گفت دگرباره به خوابم بینی


پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.